جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۱ - حکایت بر سبیل تمثیل
داشت پور سبکتگین دو غلام
گلرخ و لاله روی و سرو خرام
هر دو در پله بها همسنگ
هر دو در حله صفا یکرنگ
با یکی بود شاه را نظری
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۳ - در انتقال از بسمله به تلاوت کلام الله
به تعوذ چو پاک کردی راه
متوسل شدی به بسم الله
وقت آن شد که شاهد لاریب
بر تو جولان کند ز حجله غیب
بینی آن شاهد نگارین را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
آن مخنث به بام همسایه
رفت از همت فرومایه
پا فرو شد به روزنش ناگاه
داشت روزن به سوی منظر راه
چون به منظر فتاد و خاست ز جای
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴۰ - به کمال رسیدن اسباب جمال سلامان و ظاهر شدن عشق ابسال بر وی و حیله نمودن تا وی را نیز گرفتار خود گرداند
چون سلامان را شد اسباب جمال
از بلاغت جمع در حد کمال
سرو نازش تازگی را سر گرفت
باغ لطفش رونق دیگر گرفت
نارسیده میوه ای بود از نخست
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۸ - در کشف پرده از حقیقت دل و در بیان آنکه دل در پهلوی صاحبدل دل شود
گلبن جان را که به گل کاشتند
آرزوی غنچه دل داشتند
چون ز گل آن گلبن تر سر کشید
غنچه نو رسته دل بردمید
درج در آن غنچه چو اوراق گل
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲ - افتتاح نامه به نام یگانه ای که چشمه روشن مهر از دریای نوالش یک نم است و دفتر ملون سپهر از آیات کمالش یک رقم
به نام آن که نامش حرز جانهاست
ثنایش جوهر تیغ زبانهاست
زبان در کام کام از نام او یافت
نم از سرچشمه انعام او یافت
خرد را زو نموده دمبدم روی
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن
دلا تا کی درین کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاک بازی
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون ازین کاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۷
صبح ازل به خامه زرین آفتاب
بر لوح سیم چرخ نوشتند این خطاب
کین سبز خشت مدرسه زرنگار نیست
جز بهر هر هنر طلب دانش کتاب
بتراش حرفهای جهالت ز دل که هست
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۳
حبذا منزلی که چرخ برین
به تماشای اوست رو به زمین
می گشاید به دیدنش شبها
ز اختران چشمهای عالم بین
دورها شد که با هزاران چشم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » بحر طویل
سقاک الله ای دیار
که از دور روزگار
تهی مانده ای ز یار
من و جان بی قرار
به گرد تو اشکبار
[...]