گنجور

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

وانیو ان کنت بن آدم صورة

فلیفیه معنی شاهد بابوتی

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تعالی العشق عن فهم الرجال

و عن وصف التفرق و الوصاف

متیماجل شیئیعن خیال

یجل عن الاحاطة و المثال

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشق در پرده می‌نوازد ساز

عاشقی کو که بشنود آواز؟

هر نفس پرده‌ایدگر سازد

هر زمان زخمه‌ایکند آغاز

همه عالم صداینغمه اوست

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشقم که در دو کون مکانم پدید نیست

عنقای مغربم که نشانم پدید نیست

ز ابرو و غمزه هر دو جهان صید کرده‌ام

منگر بدان که تیر و کمانم پدید نیست

چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهرم

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم

 

گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم

از روی مرتبت به همه حال برترم

چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش

گردد همه جهان به حقیقت مصورم

خورشید آسمان ظهورم،‌ عجب مدار

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ اول

 

یک عین متفق که جز او ذره‌ای نبود

چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده

ای ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت

مطلوب را که دید طلبکار آمده؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ اول

 

و ما الوجه الاواحد غیر انه

اذا انت اعددت المرایا تعددا

غیری چگونه روی نماید؟ چو هر چه هست

عین دگر یکیست پدیدار آمده

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

چتر برداشت و برکشید علم

تا بهم بر زند وجودو عدم

بی‌قراری عشق شورانگیز

شر و شوری فکند در عالم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

آن دم که ز هر دو کون آثار نبود

بر لوح وجود نقش اغیار نبود

معشوقه و عشق تابهم می‌بودیم

در گوشه خلوتی که دیار نبود

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

پرده حسن او چو پیدا شد

عالم اندر نفس هویدا شد

وام کرد از جمال او نظری

حسن رویش بدید وشیدا شد

عاریت بستد از لبش شکری

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

ای ساقی از آن می که دل و دین من است

پر کن قدحی که جان شیرین من است

گر هست شراب خوردن آئین کسی

معشوق بجام خوردن آئین من است

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

از صفای می و لطافت جام

در هم آمیخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نیست گوئی می

یا مدام است و نیست گوئی جام

تا هوا رنگ آفتاب گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

معشوق و عشق و عاشق هرسه یک است اینجا

چون وصل در نگنجد هجران چه کار دارد؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

بر نقش خود است فتنه نقاش

کس نیست در این میان تو خوش باش

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

هر نقش که برتختۀ هستی پیداست

آن صورت آن کس است کان نقش آراست

دریای کهن چو بر زند موجی نو

موجش خوانند و در حقیقت دریاست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

امروز و پریر و دی و فردا

هر چاریکی شود، تو فرد آ

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

همه خواهی که باشی، ‌ای اوباش

رو به نزدیک خویش هیچ مباش

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

غیرتش غیر در جهان نگذاشت

لاجرم عین جمله اشیا شد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

تا ظن نبریک ه هست این رشته دو تو

یک توست ز اصل و فرع،‌ بنگر تو نکو

این اوست همه، ولیک پیداست بمن

شک نیست که این جمله منم،‌ لیک بدو

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

تبارک الله وارت عینه حجب

فلیسیعلم الا الله ما الله

خذحیث شئت فان الله ثم وقل

ماشئت عنه فان السامع الله

عراقی
 
 
۱
۲
۳
۶