گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

موج را گشت صبا سلسله جنبان در آب

که شود با خس من دست و گریبان در آب

مردم چشم ترم را ز خیال تو چه سود؟

گل نیاید به کف از عکس گلستان در آب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

یک دوست در ایران نماند از بهر این غربت زده

اکنون ز هندستان رود اشکم به ایران بی سبب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

تا نشستن، ده خطر گل می کند در میکده

چون سبو استاده باید خورد از خمها شراب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

هرگز ندیده سایه جانانه آفتاب

با آنکه محرم است به هر خانه آفتاب

در آرزوی صبح بناگوش ماه من

خواهد ز چرخ، طالع دردانه آفتاب

آن ماه اگر قرار به همخانگی دهد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

بر یاد رخش چون رود از دیده من آب

صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب

آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم

گر وانشود همچو حباب از سر من آب

با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

غم از دل می برد آواز مطرب

رگ شادی ست تار ساز مطرب

کند منقار بلبل عشقبازی

به مضراب نواپرداز مطرب

به «یاحی» زنده سازد مرده ها را

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

امشب من و چشم قدح و دیدن مهتاب

مینا و سر گریه ز خندیدن مهتاب

تردستی ساقی نرسیده ست به جایی

کامشب نکند خواهش گل چیدن مهتاب

در کوی تو پاکان غم شبگرد ندارند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

وقت ساغر زدن، به فتوی ما

روز ابر است یا شب مهتاب

ما چو آب از پی چمن ندویم

سیرگاه خودیم چون گرداب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

تعبیه کرده ست چرخ، در دل من اضطراب

ریخته این کوزه گر، در گل من اضطراب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

غیر افسردگی از زینت دنیا مطلب

گرمی جامه پشمینه ز دیبا مطلب

نیست با وسوسه داران تعلق آرام

تن آسوده ز طوفانی دریا مطلب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

ناله ها در بحر و بر دارد غریب

کام خشک و چشم تر دارد غریب

تا کند پرواز، رو بر شهر خود

آرزوی بال و پر دارد غریب

سیر غربت، خوار و زارش می کند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب

گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب

قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل

من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب

در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

پر شده پیمانه ام، ظرف ندارد اجل

ورنه ز من می گرفت، در عوض جان، شراب

گر ز دو چشمت به هم،عشوه رسد، دور نیست

زان که به هم می دهند، باده پرستان شراب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

قدم بیرون منه از عالم آب

درین دریا، فروکش کن چو گرداب

بسی فیض است در شب زنده داری

مده چشم قدح را فرصت خواب

دلم سوراخها دارد چو طنبور

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ای شب زلف تو روشنتر ز موی آفتاب

پشت پای سایه ات بهتر ز روی آفتاب

گر ببیند آب و تاب چشمه حسن ترا

می خورد بر سنگ بیتابی، سبوی آفتاب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

لبریز جدایی کندش ساقی دوران

هرچند شود شیشه به پیمانه مصاحب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

همچو شبنم با گل و سوسن مخواب

شب نشینی کن درین گلشن مخواب

ای که از تاریکی دل چون شبی

گر هوس داری دل روشن، مخواب

فوج اختر، دشمن جان تواند

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

من و آن سرو که در جلوه گهش می بارد

پاک بینی ز هوا، صاف نگاهی از آب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

نمی سازد به طبع من شراب عافیت هرگز

اگر بدمستیی واقع شود، با من بساز امشب

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چو طفل غنچه اگر می خورد سبوی شراب

نمی توان ز لب او شنید بوی شراب

دل و دماغ من از کشور عدم به وجود

یکی به بوی گل آمد، یکی به بوی شراب

طغرای مشهدی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۳۹
sunny dark_mode