گنجور

 
طغرای مشهدی

ناله ها در بحر و بر دارد غریب

کام خشک و چشم تر دارد غریب

تا کند پرواز، رو بر شهر خود

آرزوی بال و پر دارد غریب

سیر غربت، خوار و زارش می کند

همچو گل، هرچند زر دارد غریب

گر نباشد صندل یاد وطن

تا قیامت درد سر دارد غریب

در غریبی خاطر ایمن مجوی

هر قدم، چندین خطر دارد غریب

نی به شاهین ذوق دارد، نی به باز

ذوق مرغ نامه بر دارد غریب

کار نگشاید ز دستش یکقلم

گر چو طغرا صد هنر دارد غریب