گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۹ - در مدح و طلب جامه

 

ای از کف تو هر گُرُسْنه سیر

وای هر زبر از همت تو زیر

اندر کف آزم همان چنان

که آهو بچه ای در دهان شیر

گر بد دلم و نیم سیر آز

[...]

۵ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۰ - در گله از بزرگی ابراهیم نام که چرا پدرش را گرفته و طلب رهائی او

 

ای کیای خطیر ابراهیم

چرخ با همت تو پست آید

هست با تو هیبت تو نیست شود

نیست با دولت تو هست آید

پدرم را گرفته ای به چه جرم؟

[...]

۵ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۴ - در مدح کسی و درخواست گوشت از او و شکایت بوی از سهل نامی

 

ای تو کیای ما و جهانی تو را رهی

خار دو چشم دشمنی و ورد دست دوست

شد سهل و حق خدمت من سهل برگرفت

در خون سرشته به که چنانش سرشت و خوست

سختی مکن تو نیز چنان سست رای از آنک

[...]

۵ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۵ - در استنجاز وعده دست آور نجنی از زرگری ابوالمفاخر نام

 

ای خواجه بوالمفاخر زرگر به وعده ها

چشمم چو سیم کرد کف زرپرست تو

زن کرده ایم زینت زن در دکان تست

وز رنج مانده ایم چوماهی به شست تو

گفتی مرا که پای او زنجش به دستم است

[...]

۵ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۱ - در غزل است

 

خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد

هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد

باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی

هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد

از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان

[...]

۵ بیت
قوامی رازی