×
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۵ - در مدح و استعطاء است
ای جهان را بزرگیت معلوم
وای خرد را کفایتت مفهوم
سخنت باد بر دل وزرا
گرم چون انگبین و نرم چو موم
ولیت بر کنار آب حیات
[...]
۱۲ بیت
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۴ - در مدح شخصی محمد نام و تقاضای صلتی از او
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
۱۲ بیت
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۸ - در شکایت و گله و طلب شفاعت و صله
ای خواجه ای که با تو کسی را قرین کنند
کو را حکایت از بر چرخ برین کنند
بشنو ز فضل خویشتن از بنده یک سخن
تا خلق شکر تو بر جان آفرین کنند
گرچه شد است همت وجودت بر آسمان
[...]
۱۲ بیت
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۹ - در غزل است
هر کو چو تو دلستان ندارد
خورشید شکر فشان ندارد
از دست غم عشق تو جانا
آن جان ببرد که جان ندارد
مشکی که ز شب پدید گردد
[...]
۱۲ بیت