جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - وله
چو ظل خسروی از خاتم شه برتر از جم شد
خرد گفت از شهان به ظل سلطان بود و خاتم شد
جم وقت این ملکزاده است اکنون کز شهی خاتم
بساطی صرح و خنگش باد و تختش مسند جم شد
همی شکرانه را آن سان بود زین جشن گنج افشان
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - وله
میم دهان لعبتی نخواهنده ابجد
قامت ما دال کرد از آن الف قد
جیم دو زلفش بعین دوستی از من
برده چنان دل که می ندانم ابجد
خد نکو را کنند برمه تشبیه
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - وله
طالع بودت اختر حسن از رخ ساطع
خوش آنکه بتابد بوی این اختر طالع
تیغ خم ابروی تو برهان نکوئی است
لیکن ز فسون آمده برهان تو قاطع
طوبی برافراخته بالای تو رسوا
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله
ماه رمضان تافت از این بر شده طارم
شاهِد به تَألُّم شد و زاهد به تَنَعُّم
هم شیخ سر افراخت به گردون ز تَعَیُّش
هم شوخ جبین سود به غبرا ز تَألُّم
زین جمله بتر گرمیِ ایّام و لیالیست
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - وله
ای کز دو چهر غیرت یک بوستان گلی
از گل گذشته گاه طرب به ز بلبلی
نادر به کف فتد چو توئی کز جمال و صوت
هم با نوای بلبل و هم با رخ گلی
روز شکار با دوش باز جره
[...]