سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در مدح شرف الدین محمد
آفتاب شرف و حشمت و سلطان شرف
نور گسترد و ضیا بر نسف و اهل نسف
ظل طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب شرف و حشمت و سلطان شرف
آفتاب همه سادات که با طلعت او
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح نصیرالدین احمد
ماه معظم آمد با فر و آفرین
با عفو و فضل و مغفرت عالم آفرین
ماهی است این کز آمدن او خجستگی است
بادا خجسته آمدنش بر نصیر دین
والا نصیر دین شرف و دولت رفیع
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - و قال یمدح الوزیر
ای گاه وزارت به تو همچون فلک از ماه
آراسته تا بر فلک ماه نهی گاه
ماه فلک فضلی و شاه حشم جود
رخشندهتر از ماهی و بخشندهتر از شاه
از همت تو ماهی و شاهی است فرودت
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در هجو خواجگی ادیب
کیست آن ستوده برده برون از فسار سر
وان آدمی که کرد بر او افتخار خر
این یک همی منم دگر آن خواجگی ادیب
آن تازباز مرد گل افزوش خار خر
من طبع شعر دارم و او تازی ادیب
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در هجو خمخانه
خر خمخانه را آزار کردم
دل خر کرگان را شاد کردم
ز ظلم و داد خر را آگهی نه
که با وی ظلم کردم داد کردم
همان کردم ز ظلم و داد با وی
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید
مؤید ای فلکت دایهوار پرورده
به زیر سایهٔ دیوار نابرآورده
ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامهٔ تو
به روز سرخ و سپید و شب سیهچرده
رمه رمه بز و بزغالهٔ کبود و سیاه
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴ - عاشقان پیش تو گر تحفه همه جان آرند
تازبازان که ترا پیش گروگان آرند
تا یکی پس نگری . . . ن به گریبان آرند
بسر حمدان . . . نت چو گریبان گردد
آن گریبان که در او گردن حمدان آرند
چند ازین لاغر . . . ران پس ایشان به طفیل
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - ریش دلبر
تاختن آورد بر بتان ختن ریش
باز نگردد بمکر و حیلت و فن ریش
بر دل خوبان اینزمانه بیکبار
کرد گشاده در بلا و محن ریش
وای و دریغا که خیر خیر سپه کرد
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - مرا عشقت بنامیزد بدان سان پرورید ای جان
چو زآب روی تو ریش چو آتش بردمید ای جان
به خاک پای تو کان باد بوقم آرمید ای جان
ز رویم روی را درکش نهان کن ریش زیر کش
چو بتوان ریش خود خوش خوش بدو مشتی کشید ای جان
فروغ آتش ریشت چنان شعله زند گه گه
[...]