وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت زهرا علیهاالسلام
دختر طبعم از سخن رشته به گوهر آورد
بهر طراز مدحت دخت پیمبر آورد
دختر از این قبیل اگر هست هماره تا ابد
مادر روزگار، ای کاش که دختر آورد
آورد از کجا و کی مادر دهر این چنین
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در مدح سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (ع)
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد
کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن
بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد
جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۴ - تجدید مطلع
همچو احمد سیر در قوسین و اوادنی کند
کنج زندان را «فسبحان الذی اسری» کند
قامت موزون او سروی زباغ «فاستقم»
تا ابد نشو و نما در سایه اش طوبی کند
هرکجا او را، مکان آنجاست رشک لامکان
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع
خواهد اگر، به جلوه آن روی منوّر آورد
آینه ی جمال خورشید مکدّر آورد
جز رخ و زلف و قامت معتدلش در این جهان
کس نشنیده سرو را، سنبل و گل بر آورد
برگذرد، به هر زمین با قد و قامتی چنین
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۶ - در مصیبت سالار شهیدان (ع)
باز از نو خامه همچون نی نوا سر می کند
یا حدیث نینوا را زیب دفتر می کند
مطرب محفل هم آواز صفیر خامه است
کز نواها فتنه بر پا شور بر سر می کند
گه کشد سوی عراقم گه برد سوی حجاز
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند اول
در کربلا چو محشر کبری شد آشکار
گشتند دوزخیّ و بهشتی به هم دچار
بودند خیل دوزخی آن روز شادکام
امّا بهشتیان همه لب تشنه و فکار
اهل بهشت را جگر از قحط آب، آب
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین غزل سعدی
شه دین گفت به تن زخم مرا، مرهم ازوست
شکر او را که مرا عهد و وفا محکم از اوست
غمی ار، هست مرا شادم از آن کان غم ازوست
«به جهان خرم از آنم که جهان خرّم ازوست»
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست»
[...]