×
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
دوشم از غیب میرسید خطاب
که ز درد درون بنوش شراب
گفتم ای جان جمله جانها
خوردن می کجا است رای ثواب
گفت هی هی غلط چرا کردی
[...]
۱۳ بیت
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
دوش در میخانه ما رفتیم مست و می پرست
گرد استقبال ساقی ساغری پر می بدست
در سجود افتاد جانم پیش روی خویشتن
خنده زد ساقی که ای دیوانه روز الست
ساغری پر کرد و گفت ای مست هشیاری هنوز
[...]
۱۳ بیت
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
اگر خدا بنماید جمال بی برزخ
بسوز سینه بسوزیم چنگل هر شخ
حدیث دنیی و عقبی بنزد اهل وصال
نگر که هست بسرد فسرده تر از یخ
بجام باده صافی به بین جمال حبیب
[...]
۱۳ بیت
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
شبی بودم چو مه پهلوی خورشید
نهادم روی دل بر روی خورشید
مه و خورشید دیدم روی در روی
ندیدم جز قمر در کوی خورشید
فتادم در خم چوگان زلفش
[...]
۱۳ بیت
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
بط حرصم بمرد و بلبلان شد
خروس شهوتم باز جنان شد
ز زاغ امنیت در خوف بودم
بگشتم زاغ و خوفم در امان شد
پر از طاوس مال و جاه کندم
[...]
۱۳ بیت