گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در شکایت از تیره روزی خویش گوید

 

دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید

تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم

ز دیدگانم باران غم فرود آید

ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - مدح سلطان مسعود

 

برترست از گمان ملک مسعود

بادتا جاودان ملک مسعود

کام گردد به بوی نافه مشک

چون بگوید زبان ملک مسعود

تا بر اطراف دین و دولت کرد

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - باز در مدح او

 

آن لعبت سرو قد مه منظر

آن آفت چین و فتنه بربر

صورت نه به نوک خامه مانی

لعبت نه به نوک رنده آذر

زلفینش به بوی عنبر سارا

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - ابراز خلوص نسبت به یکی از اکابر

 

ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم

گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم

هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش

چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم

بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - تفاخر به دانش و گوهر خویش

 

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۱ - ستایش شهریار

 

ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین

چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین

در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان

در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین

بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری

 

ابرم که همی ز دریا بردارم

وآنگاه همی به دریا بر بارم

از خواجه عمید همی گیرم

مدحی که همی تو را دارم

مادح شدمش گرچه نه طماعم

[...]

۱۷ بیت
مسعود سعد سلمان