گنجور

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۰ - صفت جوهری

 

گوهر دارد چو دیده دُر بار

با جوهریان بُوَد مرا کار

گردید ز شرم لعل ایشان

یاقوت هزار رنگ در کان

مرجان بر آن لبان پر شور

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۱ - صفت شمشیرگر

 

سیّاف که خنده اش چو قند است

چون تیغ، نگاه او کُشنده است

آن آهوی چین چو ناخن شیر

در کف دارد همیشه شمشیر

بر شمشیرش غریب و بومی

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۹ - صفت تیرگر

 

از دیدن تیرگر دل زار

گردید نشان تیرآزار

چون ضعف بدن مرا تراشید

از گوشه ی چشم پوی من دید

چوبی که به دست او شود تیر

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۵ - صفت اتوکش

 

تا چند ز دوری اتوکش

باشم چو اتو میان آتش

گر روی دهد گذارمش پیش

مانند خم اتو سر خویش

جانان چو در آتشم دهد جای

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۱ - صفت مسگر

 

باشد ز خیال مسگرم سر

پر شور تر از دکان مسگر

در وجد چو آیم از غم دوست

خوشحالم اگر بریزدم پوست

گر کاهش تن کند هلاکم

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۳ - صفت تریاک فروش

 

تریاک فروش کیف پرداز

از چُرت بود چو دنگ رزّاز

خشخاش صفت به باغ دنیا

یک سر دارد هزار سودا

زان نشاء که می فزاید ادراک

[...]

۸ بیت
وحیدالزمان قزوینی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود