یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۵
خود کجا آن جسم نغز آن جان پاک ای ذوالجناح
جای جست از پشت زین بر روی خاک ای ذوالجناح
وقت جان دادن به بالین اندرش مادر نبود
چهر و چشم از خاک و خون گردش که پاک ای ذوالجناح
خورد دلسوزی غم تجهیز او یا آمدش
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۷
زین عجب نشگفت اگر آمد شگفتی ها پدید
گوهر هستی هلاک و معنی کوثر شهید
تشنه کام از خون یک میدان شهید اندر شهید
بر زمین آورد گردون محشر کبری پدید
اندر آن معرض که دیوان سیاه است و سفید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۳
ای ز بی آب لبت چشمی و هفتاد شمر
وی ز پرتاب دلت آهی و صد چرخ شرر
سر تو بر تن نی ای همه را چاک به تن
تن تو بر سر خاک ای همه را خاک به سر
مهر سیمای تو را گرد قمر گرد کسوف
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴۷
چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من
چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من
ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا
نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من
خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۵۲
سوی مدینه ای صبا افتد اگر عبور تو
گفت بگو به فاطمه زینب ناصبور تو
در به بقیع بی خبر خفته تو و به کربلا
مال هبا و خون هدر با تن پاره پور تو
چون نرسانم از زمین آتش دل بر اختران
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
به جز ارواح مکرم که برون زین شمرند
همه...نهاد آنچه ز نوع بشرند
به مگو نسبت هفتاد و دو ملت به قیاس
کآزمودم همه...و ...ترند
کیست ارواح مکرم به حقیقت آنانک
[...]