گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

چون اشتیاق من به تو افزون ز شرح بود

ممکن نشد که شرح دهم اشتیاق را

از وحشت فراق تو تلخ است روز من

اندازه جز خدای نداند فراق را

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

خیال تو یک ساعت از چشم من

نگردد چو مهر تو از دل جدا

نگشتی مرا چون خیالت تمام

گرت چون خیال تو بودی وفا

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

ز بخشندگان صحن عالم تهی شد

قضا مرگ بخشید بخشندگان را

چنان نحس شد دور گیتی که گویی

سعادت نمانده‌ست رخشندگان را

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه

جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را

خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا

در کار این سپید کند آن سیاه را

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

همه از عشق زندگانی خویش

دوست می داشتم جوانی را

پیری آمد و زو بتر به جهان

دشمنی نیست زندگانی را

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اهل عطا کسی است که فضلی بود در او

نبود هر آن عطا که بدین کس دهی خطا

ناکس بود کسی که در او هیچ فضل نیست

ناکس بود کسی که به ناکس دهد عطا

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بدبیند دعا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ماسعی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

چرا تفاخر جویی بر این و آن به لقب

چرا تکبر برزی بر این و آن به خطاب

گر از خطاب و لقب هیچ کس بزرگ شود

ربود گوی بزرگی جریده القاب

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

ننویسی جواب نامه من

نامه من نیرزدت به جواب

ای عجب فضل تو روا دارد

کز لب تشنه بار گیرد آب

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

جهانی منم بی نصیب از جهان

ز روی مثابت ز رای مصیب

که را داری اندر جهان جز مرا

جهانی ز مال جهان بی نصیب

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی

دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است

از علو همت تو آسمان را غیرت است

وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است

گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

 

رئیس و سید شرق و خراسان

جمال تو سعادت را سعادت

چو خواهی کت سعادت بیش گردد

همی کن مر سعادت را اعادت

همه شغل تو در علم است و در عدل

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

آرزومندی من خدمت و دیدار تو را

چون جفای فلک و محنت من بسیار است

تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق

چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است

دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

ای خسرو ملوک و جهان دار چیره دست

سلطان شرق و غرب و خداوند هر که هست

با دولت جوان تو دهر خرف جوان

با همت بلند تو چرخ بلند پست

نه دیده ملوک چو تو شهریار دید

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

ای شرف دین حق و نصرت اسلام

تحفه امت تویی ز صدر نبوت

عالمیان را سلاله ای ز پیمبر

آدمیان را خلاصه ای ز مروت

حاکم عدلی که در میان خلایق

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

ز روزگار مرا خار هست و خرما نیست

مثل خطاست که گویند خار با خرماست

ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید

نصیب او همه زر و نصیب من گرماست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

غم امروز جان من فرسود

غم فردا تن مرا بگداخت

کار امروز من چو ساخته نیست

کار فردا چگونه خواهم ساخت

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

پیش پیری دلم حکایت کرد

کز جوانی مرا چه بود بگفت

چون مرا در ره گناه کشید

نامه من سیاه کرد و برفت

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

حکیم ماست به حکمت ز جمله حکما

محدثی که حدیثش برابر حدث است

چنو خری چه کند در میان اهل خرد

اگر نه کار جهان هزل و ضحکه و عبث است

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۸