ای خسرو ملوک و جهان دار چیره دست
سلطان شرق و غرب و خداوند هر که هست
با دولت جوان تو دهر خرف جوان
با همت بلند تو چرخ بلند پست
نه دیده ملوک چو تو شهریار دید
نه بر سریر ملک چو تو پادشا نشست
تیغ تو مملکت ز کف هر ملک ستد
گرز تو تاج در سر هر پادشا شکست
آن کس که با وفای تو راه وفاق جست
آب حیات یافت ز دام هلاک جست
و آن کس که با خلاف تو پیوست در جهان
پیوست با خلاف لیکن ز جان گسست
شاها پرستش تو گزیدند و تیغ تو
نه بت گذاشت در همه عالم نه بت پرست
شاها منم که بنده دیرینه توام
واکنون شده ست نوش من از رنج دل، کبست
شصت است سال عمرم و پیش تو بوده ام
بسته کمر به خدمت تو نیمه ای ز شصت
امروز مست دامم و مخمور محنتم
هرگز بدین شراب چو من کس مباد مست
آب مرا مذلت هر فام خواه ریخت
جان مرا ملالت هر فامدار خست
ایام بر تنم در هر اندهی گشاد
افلاک بر دلم در هر شادیی ببست
ای شاه دست گیر مرا، کز بلای فام
از پای در فتادم و شد کار من ز دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با این نکو نیت که تو داری بدین صفت
دارد به کارهای تو سلطان تو نیت
زیر نگین خاتم تو کرد مملکت
بفزود هر زمانت یکی جاه و منزلت
بالیدن و نویدن سرو و چنار بین
کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت
معلوم نیست نزد شما کاین نذیر مرگ
اندر میان خلق چو طاف هر دریست
آب عنب تو گیر که اهل طرب تویی
اهل آن کس است آنکه زآب عنب گرفت
شکر خدای کن که موفق شدی به خیر
ز انعام و فضل او، نه معطّل گذاشتت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.