طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - حبیبجان
حنا از خون مردم بسته دستت
شده گلگون دو لعل میْپرستت
به قتل عاشقان تیغ دو ابروت
ز مژگان صف کشیده چشم مستت
به ما کلک قضا عشقت نوشته
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸ - بقاجان
به اوج دلبری روی تو تا ماه تمام آمد
هلال ابرویت در چشم من عید صیام آمد
قیام قامتت بر ما نمود آشوب دوران را
به باغ حسن تا سرو بلندت در خرام آمد
ازآن روزی که حسنت از تجلی پرتوافکن شد
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
دل به طاق ابروی او میْپرستی میکند
چون کبوتر در رواق کعبه مستی میکند
از بلندی کی رسم در ذروه آن آستان
طالع اقبال سستم سخت پستی میکند!
سرمه دارد آرزو چشم از غبار مقدمش
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
بود آن روز که چشمم به رخت باز شود
زنگ غمهای دلم آیینهپرداز شود؟!
قدحی از می میخانه چشمت نوشم
پرده شرم به مضراب جنون ساز شود
از بساط رخ تو نرد تماشا ببرم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱ - بقاجان
بنما رخ چو ماهت که ز دل برد قرارم
بکشا ز غمزه تیری که جگر کند فگارم
قلمم که کاتب صنع به ازل نمود طغرا
رقم نخست عشقت بنوشت در کنارم
اگر از عبیر زلفت خبری صبا بیارد
[...]