فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری گوید
دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست
با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ
سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست
نه باندازه کند کار و نگویم که مکن
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود
هر روز مرا عشق نگاری بسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ در آید
ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود
عاشقان را خدای صبر دهاد
هیچکس را بلای عشق مباد
با همه بیدلان برابر گشت
هر که اندر بلای عشق افتاد
هر که را عشق نیست اندُه نیست
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله
ای ترک همی باز شود دل بسرکار
آن خویله کرده ست که ورزید همی پار
صد بار فزون گفت که تا کی خورم این غم
من زین دل بیچاره خجل گشتم صد بار
باریست گران بر دل از اندیشه آن لب
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی
دوش تا اول سپیده بام
می همی خورد می به رطل و به جام
با سماعی که از حلاوت بود
مرغ را پایدام ودل را دام
با بتانی که می ندانم گفت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
مکن ای ترک مکن قدر چنین روز بدان
چون شد این روز، درین روز رسیدن نتوان
گر بناگوش تو چون سیم سپیدست چه سود
تو ندانی که بود شب ز پس روز نهان
نه تو آورده ای آیین بناگوش سپید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح خواجه عمید المک ابوبکرقهستانی عارض لشکر
بوستانیست روی کودک من
واندر آن بوستان شکفته سمن
چون سمن سال و مه در آن بستان
لاله یابی و نرگس و سوسن
باغبانی بباید آن بت را
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمودبن ناصر الدین
عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله
به باغ اندر همی بندد ز شاخ گلبنان کله
ز بهر گوهر تاجش همی بارد هوا لؤلؤ
ز بهر جامهٔ تختش همی بافد زمین حله
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
[...]