گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - رباعی

 

چون تیر قلم گرفت و دفتر برداشت

خواجه زر و، من عشق و، هما پر برداشت

ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت

افسار ز سرفگند و افسر برداشت

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - قطعه

 

کشت فرهاد را اگر خسرو

خود بپاداش جان شیرین داد

که ز یک سنگ آب خوردستند

تیغ شیرویه، تیشه ی فرهاد

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه

 

شنیدم ز قیصر ستمدیده‌ای

چنین گفت چون قصر قیصر نماند

که: الحمدلله در روزگار

ستمکش بماند و، ستمگر نماند!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - قطعه

 

دو نگاهی که کردمت همه عمر

نرود تا قیامت از یادم

نگه اولین، که دل بردی؛

نگه آخرین، که جان دادم!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا

 

روز و شب، این دعاست در باغم

گرچه آذر نه بلبلم نه تذرو

تا بود سرو و گل به باغ مباد

بلبل از گل جدا تذرو از سرو

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - و له فیه

 

ایا خان عاقل، که زنجیر من

به افسون و افسانه برداشتی

ازین پس نرنجی، چو رنجانمت

که زنجیر دیوانه برداشتی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - و له علیه الرحمه

 

کریمی گر نباشد در زمانه

بباید با لئیمان ساخت چندی

کشد شیر از تن سگ پوست ناچار

به دستش گر نیفتد گوسفندی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

تا دیدمت ای شمع شب افروز، مرا

سوزی است که، جان سوزد، از آن سوز مرا

یک روز چرا نمی نشینی با من؟!

آخر ننشاندی تو باین روز مرا؟!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

آن مرغ، که ناله همنفس بود او را

در کنج قفس، باغ هوس بود او را

شد نغمه سرای طرف باغ، اما کو؟

آن ناله، که در کنج قفس بود او را؟!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

طوفان، سرو سر کرده ی اصحاب وفا

از بسکه ز گردش فلک دید جفا

آسود چو در خاک نجف، آذر گفت:

«طوفان در دریای نجف شد ز صفا»

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

امروز چو عارت آید از صحبت ما

وز ننگ نباشدت سر الفت ما

فردا چو نشینی بسر تربت ما

شکرانه ی آن یاد کن از حسرت ما

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای اهل وطن! آرزوی روی شما

داریم و نداریم گذر سوی شما

ما خود پی کار خود گرفتیم، ولی

مسکین دل ما که ماند در کوی شما

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در صبحدمی که کردمی نافله ها

شد سوی جنان روان ز جان قافله ها

دیدم بیکی چشم زدن کاشان را

از زلزله شد عالیه ها، سافله ها

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

از تو، دل غم کشیده دارد گله ها

وین جان بلب رسیده، دارد گله ها

نی نی ز تو نور دیده، جای گله نیست؛

من از دل و، دل ز دیده دارد گله ها!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

دور از تو شبی در اثر زاری‌ها

دیدم ز تو در خواب بسی یاری‌ها

زان شب دگرم خواب نه، سبحان الله

یک خواب وز پی این همه بیداری‌ها؟!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

بگداخت تنم ز آتش تب امشب

جانم ز غمش رسیده بر لب امشب

بگذشت ز من یار، چو هر روز امروز؛

ز آن میگذرد بمن، چو هر شب امشب

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

مرغ دل من، که بود دست آموزت؛

غلطید بخون، ز ناوک دلدوزت

با ما روزی گر بشب آری چه شود؟!

شکرانه ی اینکه نیست چون شب روزت

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

گر جز تو کسی دل مرا برد رواست

اما نگه تو جانب غیر خطاست

صد ناوک و یک نشانه، سهل است ؛ ولی

یک ناوک و دو نشان، نمی آید راست!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

باد سحری، ز مرغزاری برخاست؛

وز هر طرفی، بانگ هزاری برخاست

از عشق گلی، در آشیان نالیدم؛

از هر قفسی ناله ی زاری برخاست!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای اهل هوس، عشق شماری دگر است

آب و گل عشق، از دیاری دگر است

هر کار که مشکل تر از آن کاری نیست

کاری دگر است، و عشق کاری دگر است!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۹۲