گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

گر رشک برد فرشته بر پاکی ما

گر دیو کند ننگ ز بی باکی ما

ایمان بسلامت، به در مرگ بریم

احسنت، زهی چستی و چالاکی ما

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

سالی است که پای در گلی نیست مرا

در سر هوس رخ گلی نیست مرا

از عشق بتان، پار زیان کرد دلم

هر سال بتازگی دلی نیست مرا

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

محکوم قضا، که بنده خوانند او را

بر بالش حکم، کی نشانند او را

گر چرخ نمیرود به کام تو، مرنج

کو نیز چنان رود، که رانند او را

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

زان شب که نهاد روی بر بالش ما

هر شب به فلک همی رسد نالش ما

ای یک شبه وصل از پی یکساله فراق

باز آی، اگر تمام شد لایش ما

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

تا دورم از آن دو زلف مشکین بتاب

از آتش دل، ز دیده می ریزم آب

اکنون چه کنم که بخت برگشته من

گفتار به نامه کرد و دیدار بخواب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای داروی جان خستگانت، در لب

گردون ز تو سرگشته و خورشید، به تب

روز از رخ تو، چو شعله ای وام کند

تا حشر شود، دریده پیراهن شب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

بر ما رقم خطا پرستی همه هست

ناکامی عشق و تنگدستی همه هست

با این همه در میانه مقصود توئی

جای گله نیست، چون تو هستی همه هست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

تن دردادم به درد عاشق فکنت

دل بنهادم، بفرقت دل شکنت

یا دور فلک، باز رهاند ز خودم

یا آه سحر باز رساند به منت

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

بر عرض تو، گر عارضه یی چیر شدست

صحت برسد کنون، که بس دیر شدست

تو جان جهانی و جهان زنده به تو

آخر نه جهان، ز جان خود سیر شدست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

تا عاقلهٔ ما دل دیوانهٔ ماست

یک درد نشان ده، که نه هم‌خانهٔ ماست

هر درد که ساغر جهان حصه کند

چون درنگری، نصیب پیمانهٔ ماست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

گردون بلندقدر، همتای تو نیست

دریای گزاف بخش همپای تو نیست

چندانکه نگه کنیم، این جای تو نیست

پیراهن ملک، جز به بالای تو نیست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

پیراهن دل، محنت و اندوه بس است

غم های بسی گرانتر، از کوه بس است

دل تاب یک اندوه تو دارد لیکن

اندوه در آن است، که اندوه بس است

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

چون دایره‌ی لب تو‌، در هم پیوست

بنگر که چه تنگ عرصه‌یی داشت به‌دست

کان نقطه‌ی عنبرین‌، که نه نیست نه هست

در دایره جا نیافت در گوشه نشست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

هر چند ز تو به‌ما رسد فریاد است

در توست که ملک چشم و جان آباد است

بادی که به قهر تو وزد‌، طوفان است

طوفان که عنایت تو باشد، باد است

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

تا شربت عاشقی چشیدم ز غمت

هر بد که گمان بری کشیدم ز غمت

قصه چه کنم، به جان رسیدم ز غمت

آن به که نگویم، آنچه دیدم ز غمت

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

در نامه‌ی تو‌، قلم چو گردن بفراشت

گفتم بنویسمت، سرشکم نگذاشت

حال دل مشتاق نه آن صورت داشت

کان را به‌سر قلم‌، توانست نگاشت

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

در رهگذر باد، چراغی که توراست

ترسم که بمیرد، از فراغی که توراست

بوی جگر سوخته عالم بگرفت

گر نشنیدی زهی، دماغی که توراست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

تقدیر هر آنچه کردنی بود بکرد

خواهی به طرب نشین و خواهی که به درد

دیگر نشود حکمت دارنده فرد

ما را غم بیهوده چرا باید خورد‌؟

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

یکدل چه کند، هزار جانبازی کرد

خون گشت ز درد تو و دمسازی کرد

بسیار بکوشید، نهان داشت غمت

بوی جگر سوخته، غمّازی کرد

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

دل دوش دم از هوای دلبر می‌زد

هرجا که رسید، حلقه بر در می‌زد

همچون مگس از حسرت آن تنگ شکر

فریاد‌کنان دو دست بر سر می‌زد

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
۳
۴