گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

کار عالم همه هیچست چو هیچست به هیچ

زینهار ای دل سرگشته که در هیچ مپیچ

چون به شیرینی آن لب خورم این ماده تلخ

به سر و جان تو کاین عرصهٔ غم را در پیچ

وعدهٔ وصل خودم داد شبی در ظلمات

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶

 

از شراب وصل او مستم دگر

وز غم بیهوده وارستم دگر

تا چو سرو از پیش ما برخاستی

با غم روی بنشستم دگر

تا گشادی طرّه ی زلف سیاه

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

ای برده آتش رخ تو آب و رنگ گل

با روی تو چرا بودم راه سوی گل

با نکهت دو زلف تو عنبر چه می کنم

با روی تو کجا برم ای دوست بوی گل

زان رو که نیست در گل خوش بو وفا بسی

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۱

 

دردا که نیست روز غمت را نهایتی

تا کی نباشدت سوی یاران عنایتی

تا چند بر دل من مسکین ستم کنی

باشد جفا و جور تو را نیز غایتی

گفتی وفا کنم نکنی گفتمت به عهد

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۸

 

چه ساعتی بود آیا که آن چنان ماهی

درآید از در من بی رقیب ناگاهی

طناب خیمه غم بگسلد ز منزل هجر

زند به گلشن جانم ز وصل خرگاهی

امور ملک چه نقصان پذیرد ار شاهان

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

نوروز و عید و هفته و ایام و ماه و سال

بر پادشاه صورت و معنی خجسته باد

درهای شادی و طرب و عیش و خرّمی

بر روی او گشاده و بر خصم بسته باد

نوشین روان و خسرو و فغفور و کیقباد

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

دوش در خواب جنان دید دو چشم بختم

که دگر گلشن امّید من آراسته بود

از گل و لاله جهان خرّم و آنگه به کنار

دوست بنشسته و دشمن به میان خاسته بود

بدر شد ماه امید من و روشن دل گشت

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

تا کی کشم انتظار رویت صنما

سرگشته شدم به جستجویت صنما

در حسرت روی خوبت ای جان و جهان

گشتم ز مجاوران کویت صنما

از بس که جفا کشد دل خسته ما

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون