سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۶ - پند سوم
سیوم پند این بود ای سرو آزاد
که بر حسن و جوانی پر مشو شاد
ز من بشنو سخن تا می توانی
مشو مغرور، بر حسن و جوانی
خرد را با جوان، بیگانگی دان
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۸ - پند پنجم
بود پند من این پنجم که دانا
نگیرد سخت بر خود رنج دنیا
ببین دنیا و بر خود نیک برسنج
که دنیا نیست غیر از خانه رنج
دو در دارد جهان و آن کس برد سود
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۹ - پند ششم
ششم پندت بگویم، گر کنی گوش
گرت زخمی رسد از دهر مخروش
گر آسیبی رسد از چرخ وارون
دل خود را مکن زین غصه پر خون
به ناخوش، خوش برآ، تا می توانی
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۰ - پند هفتم
دهم از هفتمین پندت نشانی
اگر گوشت بود با من زمانی
به هر حالی که باشی، تا که بتوان
ز کس هرگز مرنج و هم مرنجان
مرنجان کس، که پیش اهل اسرار
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۱ - پند هشتم
ز پند هشتمت گویم کزین پند
برآید اهل دولت را دل از بند
مرو تا جهد داری از پی دل
کزو کس را نیامد کام حاصل
دل از هستی خود یکباره بردار
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۲ - پند نهم
بود پند نهم اینت که تدبیر
نیارد کردکس با امر تقدیر
میفکن پنجه با تقدیر رفته
کزان دل گرددت رنجور و تفته
هر آن کس را که نیکی سرنوشت است
[...]