باز گردم بر سر آن داستان

داستان طوطی و شاه جهان

منتظر ایستاده آن طوطی براه

تا چه فرماید دگر آن پادشاه

پادشه فرمود کای شیرین کلام

[...]

از قضا فوجی ز زنگ تیره روی

اندر آن شب هر طرف در جستجوی

از کسان راه جستندی نشان

تا قصاص خود مگر یابند از آن

ناگهان گشتند با سلطان دوچار

[...]

نیست راحت تا سفر آید به سر

انه کان السفر بعض السقر

این مسافر تا ابد در جنبش است

بر کنار از راحت و آسایش است

کاین نباشد ای برادر جز قیاس

[...]

بر لب بامی یکی عاشق نشست

دیده بر دیدار آن معشوق بست

محو شد در یار و از خود بیخبر

گفت معشوقش که آن سو کن نظر

بین جمال آن نگار نازنین

[...]

جمله شاگردانش اندر حاشیه

بود او چوپان و ایشان ماشیه

از در آمد ناگهان باکش و فش

یک هیولایی موقر شیخ وش

بر سرش عمامه ای چون گرز سام

[...]

کاخ سلطان چون سیاستگه بود

پیش مجرم بدتر از صد چه بود

با هزاران طبل و کوس و کبر و باد

سوی انسانی گرایید ای جماد

اندرین گنبد درافکند از غرور

[...]

گفت آن سالار اقلیم شهود

بر روانش باد صد عالم درود

گرد دلهای بنی آدم اگر

حزب شیطان را نبودی کر و فر

دیده شان دیدی ملایک را عیان

[...]