×
قاسم انوار » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱
سرور سینه من از فروغ روی تو بود
ولی بسوخت بدرد تو جان غم فرسود
کجاست سرور رندان فقیر میر غیاث؟
کجاست عاشق حق، رند عاقبت محمود؟
بهر نفس که نمود او ز مهر روی بمن
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۲
میر مخدوم سفر کرد و دعایی فرمود
همه دلهای عزیزان بفراقش فرسود
دل ما از همه عالم بهوایت برخاست
علم الله کزین جمله تو بودی مقصود
روزی جان تو گشتست «هنیئالک » باد
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳
یارب، بحق آنکه تویی عالم اسرار
کز یار سفر کرده ما کیست خبر دار؟
کان ماه مسافر بکجا بود و کجا شد؟
کان راهبر راه یقین، سالک اطوار
گفتیم باصحاب طریقت که: شفا یافت
[...]