سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
بگفتم ترا مر چنین چندگاه
میاور مر این طفل را نزد شاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
پس آنگاه هستیم تو را کینه خواه
کنم روزگارت چو نیل سیاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
به یزدان و دادار خورشید و ماه
به جان و سرشاه و تخت و کلاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
برانگیخت باره گو جنگ خواه
زپشت سپه شد به پیش سپاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
شگفتی فروماند زال و سپاه
از آن زور و بازوی آن کینه خواه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
تو گر باج خواهی ز ایران سپاه
سوی هند بخرام و با من بیاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
اگر ببر را من بسازم تباه
تو رو منزل و باج از من مخواه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
کشیدند لشکر دو منزل به راه
همه غرق آهن چو کوه سیاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
چو ببر اندر آمد در آن رزمگاه
بسی خورد ساز و سلیح سپاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
دگر روز دستان ابا آن سپاه
تهمتن که او بود لشکر پناه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
سوی شهر ایران گرفتند راه
به ایران رسیدند با آن سپاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او
یکی پور زاد آنگهی دخت شاه
که دیدار او آرزو کرد ماه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او
یکی روز هر دو سواران به راه
برفتند ماند خورشید و ماه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او
چنان بود بانو بر اسب سیاه
که در تیرگان شب فروزند ماه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱ - باز نمودن راز خود، فرامرز و بانو گشسب با رستم زال و جنگ کردن ایشان
کنون شرط کردیم که فردا به گاه
بکوشیم با دشمن کینهخواه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱ - باز نمودن راز خود، فرامرز و بانو گشسب با رستم زال و جنگ کردن ایشان
برفتند از آن پس به آرامگاه
ببستند بر دیدهها خواب راه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱ - باز نمودن راز خود، فرامرز و بانو گشسب با رستم زال و جنگ کردن ایشان
اگر ما چو گرگیم او میش راه
همان به که ناید دگر پیش ماه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲ - زخم زدن بانو گشسب بر رستم
کنون پست کردیم خون خاک راه
ازین نیستت پیش یزدان گناه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب
عنان را کشیدند توران سپاه
بدان خیمه کردند مردم نگاه
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب
در این گفتگو بود توران سپاه
که آن هر دو گرد از پس گرد راه