گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲ - از تغزلات

 

عسکری شکر بود تو گو بیا می‌شکرم

ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا

از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم

گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا

کشه بر بندی گرفتی در گدائی سرسری

[...]

۵ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل

 

برخیز و برافروز هلا قبله زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس گرویدند بزردشت، کنون باز

ناکام کند روی سوی قبله زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

۶ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۷ - از تغزلات

 

همچون رطب اندام و چو روغنش سرین

همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست

۱ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۳ - تغزل

 

چه سود کند، که آتش عشقش

دود از دل و جان من برانگیزد

پیش همه مردمان و او عاشق

جوبنده بخاک بر به بجخیزد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل

 

مها از روی خوبی شب برافکن

فغان و ناله در هر کشور افکن

کمند زلف دست افزار بگشای

سر گردنکشان در پا درافکن

هلاک جان هر بیچاره ای را

[...]

۵ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۲ - در تغزل

 

بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر

سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران

۱ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۳ - این بیت بسیار شیوا نیز از غزلی است

 

گر بدی آنکس که زی توام بفکندی

خویشتن اندر نهادمی بفلاخن

۱ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۸ - تغزل

 

ساقی به آبگینه بغداد در فکند

یاقوت رنگ باده خوشخوار مشک‌بو

گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش

بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او

از دل برآورید دم سرد و آه گرم

[...]

۳ بیت
عسجدی