گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

عجب کار کین هست اندک سپاه

همی جنگ جویند بی پادشاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

کی ناگاه ورقه چو ابر سیاه

ز کینه درآمد به پیش سپاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

به نزدیک ورقه درآمد ز راه

بگفت آمد آن صفدر و کینه خواه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

سوار دگر صف در و کینه خواه

برون زد ستور از میاه سپاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

بگفت این و افگند آن صف پناه

تن خویش اندر میان سپاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

سپاهش چو کردند زی او نگاه

بدیدندش اندر میان سپاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

چو شد منهزم بی کرانه سپاه

سپاه یمنشان گرفتند راه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

شه شام کردش سوی او نگاه

بدیدش یکی سرو، بر سرو ماه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

زنی دیگر از بهر ورقه بخواه

دهم حق او من همین جایگاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

دهم مرورا ده کنیزک چو ماه

کنم من سپیدش گلیم سیاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

شه شهریار و وزیر و سپاه

هر آن کس که بودند از پیشگاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

همی گفت ایا بر سر سروماه

نهفته شدی زیر خاک سیاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

بگفتا به جمله ازین جایگاه

بسوی یمن باز گیرید راه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

گذارید از بهرم این جایگاه

شما باز گردید و گیرید راه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بدین سان همی رفت بیگاه و گاه

بسه روز پوینده ده روزه راه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

همی آمد از دشت نخچیرگاه

ابا باز و با یوز و خیل و سپاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

ز سنبل دمید خطی گرد ماه

فگنده بر آن خاک زار و تباه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

به بازارگانی کنم قصد راه

به هر شهر و هر حی و هر جایگاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

مگر ورقه را دیده باشد براه

ویا کرده باشد برویش نگاه

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بگفتی که ای خستهٔ سال و ماه

ز من حاجتی و آرزویی بخواه

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
۴