اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱
این راه طریقت نه به پای عقل است
خاک قدم عشق ورای عقل است
سرّی که زسر فرشته زان بی خبر است
ای عقلک بی عقل چه جای عقل است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۲
در جُستن راه شرع عقل اولی تر
وز منزل طبع خویش نقل اولی تر
شک نیست که چون رسد ودادی باشد
شاهد باشد ولیک عقل اولی تر
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۳
گفتم که شود به عقل پیدا حالم
تا من به زبان حال بَر وی نالم
آنجا که رسید عقل گفتا زنهار
گر بیشترک روم بسوزد بالم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴
آنها که به عقل راه او می سپرند
شرط است کز آشیان هستی بپرند
زنهار در آن راه تو پرواز مکن
کانجا مگسانند که سیمرغ خورند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۵
با اهل خیال اگر در آویزد عقل
شاید که همیشه خون جان ریزد عقل
با عاشق گرم رو کجا دارد پای
چون رخت نهاد عشق بگریزد عقل
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۶
دانش نه برای نفس خود باید و بس
نه از بهر معلمی هر دون و دنس
زینهار مزن با کس ازین علم هوس
کی قوّت احتمال این دارد کس
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۷
آن چیست زهستی به جهان در که جز اوست
یا کیست نه نیست لطفش از دشمن و دوست
اندر ره معرفت تو بی چشم کسی
تو گم شده ای وگرنه عالم همه اوست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۸
این علم حقیقتی به جز حرفی نیست
وین عالم بی خودی به جز طرفی نیست
زان علم که در مدرسه ها می خوانند
در مدرسهٔ فقر از آن حرفی نیست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۹
هر چند به قدرت و به علم او با ماست
دانم که به ذات از همهٔ خلق جداست
خواهی که تو حق را به سخن بنُمایی
خود را بنمای گر نه او خود پیداست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۰
نقاش ازل چو نقش ما انشا کرد
بر ما زنخست درس عشق املا کرد
وآنگاه قراضه ریزهٔ عقل مَرا
مفتاح در خزینهٔ معنی کرد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۱
در عالم اگر زاهد اگر رهبانند
در مسجد و در دیر تو را می خوانند
کس بر سر رشتهٔ حقیقت نرسید
وآنها که رسیده اند سرگردانند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۲
گر بر عملند خلق اگر معزولند
در می نگرم جمله بدو مشغولند
آن مذهب تست به گزینی کردن
زینجا که منم جمله جهان مقبولند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۳
ابناء زمانه سخت نامعلومند
از عیش حقیقتی از آن محرومند
بوی گل دل جمله جهان بگرفت است
افسوس که این مدّعیان مزکومند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۴
آن را که حقیقت تو معلوم شود
علم همه انبیاش مفهوم شود
سلطان وجود خویش آنگه باشد
کز جمله مشوّشات معدوم شود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۵
علم علما زشرع و سنّت باشد
حکم حکما بیان و حجّت باشد
لیکن سخنان اولیای ملکوت
از کشف و عیان و نور حضرت باشد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۶
علمی است که از لاو لَمت برهاند
وز درد سر معلّمت برهاند
یک منع به توجیه بکن نفست را
تا از لَم و لا نسلّمت برهاند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۷
علمی که ازو گره گشاید بطلب
زان پیش که جان و تن برآید بطلب
این نیست که هست می نماید بگذار
وان هست که نیست می نماید بطلب
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۸
و آنها که به دستار سر افراخته اند
علم و عمل از مکتب آموخته اند
ترتیب ادب چو خرس دارند از آنک
زیرا که به زخم چوب آموخته اند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۱۹
تا بتوانی خسته مگردان کس را
بر آتش خشم خویش منشان کس را
گر راحت جاوید طمع می داری
می رنج همیشه و مرنجان کس را
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۲۰
در دیدهٔ خود اگر نکوهیده شوی
در دیدهٔ دیگران پسندیده شوی
در آتش حلم (چو) شمع جان سوخته شو
تا دیدهٔ نور و نور هر دیده شوی