گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - در ستایش یکی از حاکمان شرع

 

ای داده سپهر شرع را نور

از پرتو رأی عالم آرا

ناهید ز مطربی کشد دست

گر نهی تو بر فلک نهد پا

از دست تو کلک معجز آثار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - بر تخت نشستن شاه اسماعیل

 

جمشید فلک سریر شاه اسمعیل

کش افسر خورشید تبارک بادا

تاریخ جلوسش از فلک جستم گفت :

ایام شه نوش مبارک بادا

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - حروف شراب

 

بر درخانه قدح نوشی

رفتم و کردم التماس شراب

شیشه‌ای لطف کرد، اما بود

چون حروف شراب ، نیمی آب

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - پناه جهان

 

زهی پایه چتر اقبال تو

ز فرط بلندی برون از جهات

پناه جهان قطب گردون مکان

وجود تو مستظهر کاینات

به گرد تو گردند نیک اختران

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - لطف کردید

 

ای مخادیم که از راه شرف

برسر چرخ برین پای شماست

اللَّه، اللَّه، چه رفیع الشّأنید

که فلک پایهٔ ادنای شماست

اطلس چرخ برین است بلند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - وحشی بی‌خانمان

 

ای پیش همت تو متاع سرای دهر

بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت

جایی که کمترین نفرت بار خود گشود

یک جنس خود به مایهٔ سد بحر و کان فروخت

هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - چیستان

 

مدعا زین سه چار بیتک سهل

داند آنکس که دانش اندیش است

آنچه دستم به دامنش نرسد

گرچه سعی طلب ز حد بیش است

طرفه صحرا دوی‌ست ، خاصه بهار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - ده بافق

 

ایا آفتاب معلا جناب

که از سایه‌ات آسمان پایه جوست

در اظهار انعام حکام بافق

سخن بر لب و گریه‌ام در گلوست

در آن ده مجاور شدم هفت ماه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - ستور فقیر

 

ز بی کاهی امشب ستور فقیر

بجز عون و عون کار دیگر نداشت

ز شب تادم صبح بر یاد کاه

نظر از ره کهکشان برنداشت

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - هجو هم خوب می‌توانم گفت

 

ای صبا خواجه را ز بنده بگو

که در مدح می‌توانم سفت

ور به زشتی و ناخوشی‌افتد

هجو هم خوب می‌توانم گفت

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در خیال تو

 

چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو

که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت

دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها

قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - خر گدا

 

چند ای خر گدا توان گفتن

که مرا بخت هم عنان بوده‌ست

پسر آرق وزیرم من

پدر من وزیر خان بوده‌ست

چه کنم زن جلب که یک باری

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - تب شاهزاده

 

هاتف غیبم سحرگه مژده‌ای آورده است

مژده باد ای مخلصان میر میران، مژده باد

تا ابد تب از وجود حضرت شهزاده رفت

مژده باد ای پادشاه عالم جان، مژده باد

در میان شب زغیبش سد گل صحت شگفت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - سپهر مرتبه، بکتاش بیگ

 

زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر

ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد

تویی خلاصه آبا و امهات وجود

به سان تو خلفی مادر زمانه نزاد

سپهر پیر که تا بوده گشته گرد جهان

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - موضع پاکان

 

غیاث الدین محمد منبع فیض

که ایزد در دو کونش محترم کرد

گل باغ سیادت کز رخش دهر

هزاران خنده بر باغ ارم کرد

پی آن تا قدم درره نهد پاک

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - وجه برات

 

خواجه وجه برات خود بدهد

تا مرا گفتگو نباید کرد

یا زرم را به کس حواله کند

تا مرا هجو او نباید کرد

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - استر گرسنه

 

می‌رسم از راه و دارم استری کز باب جوع

قوت دندان ندارد ورنه قنطر می‌خورد

حرص کاهش هست تا حدی که گر بگذارمش

کهگل دیوار این ده را سراسر می‌خورد

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - سرتاس

 

ای که هر خلعتی که در بر توست

زینت دوش آسمان باشد

جسمش از جامه تو پوشیده‌ست

هر که در حیز مکان باشد

خلعت خاصه کز شرافت آن

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - مطبخ خواجه

 

خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام

هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد

مطبخی می‌خواست رو سازد سیاه از دست او

در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - نشان بخردی

 

صبر در کارها چه نیک و چه بد

از علامات بخردی باشد

چون به تدیبر کار ناید راست

هر چه تقدیر ایزدی باشد

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳