عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۴ - نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید
وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه
نمانده کلاه و شکسته سپاه
فرستاد زی خسرو زنگبار
یکی نامه از خون دیده نگار
که ای شاه ما را به فریاد رس
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۸ - قسمت کردن شهریار دروازه ها به نامداران کوید
چو آمد به نزدیکی گاه شاه
بدو گفت مر پهلوان سپاه
که فردا چو خورشید از چاه غرق
برآید برآیم زجا همچو برق
ز بالا نیایم از کین شیب من
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۶ - آمدن ارهنگ به میدان خورشید مینو گوید
برانگیخت از جای سرکش سمند
ستمکاره ارهنگ پولادوند
سر ره به خورشید مینو گرفت
ازو ماند خورشید مینو شگفت
یکی دیو واژونه دید او بلند
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۲ - آمدن ارهنگ به پای حصار سیستان و بیرون آمدن زال زر گوید
کمر بند را کرد ارهنگ تنگ
کشید از بر باره زین خدنگ
سوی سیستان جنگ آورد دیو
ز زیر و ز بالا برآمد غریو
در شهر و بیرون برآمد خروش
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۴ - گریختن ارهنگ از زال زر به جانب بلخ و رفتن گوید
چو خورشید آمد ز بالا به شیب
شب تیره جست از کمین با نهیب
به شهر اندر آمد جهان دیده پیر
ابا لشکر کشن و غران چه شیر
نه بستند دروازه شهر باز
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۹ - داستان خلاص شدن شهریار از بند فرانک گوید
کنون ای سراینده داستان
ز گفتار دهقان روشن روان
مر این رزمگه ایدر اکنون بدار
سخن گستر از نامور شهریار
که کردش فرانک به بند اندرون
[...]