گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ای طایر قدوسی بر تن متن و تن‌ها

داری پس ازین زندان بر عرش نشیمن‌ها

با زاغ سیه بودی یکچند درین مجلس

با روح قدس پری زین بعد به گلشن‌ها

از خوف توان رستن در مردن حیوانی

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

بشری دل من کامشب یار آید و جان بخشد

آن زندگی باقی بر مرده روان بخشد

حد ازل قائم ملک ابد دائم

هر پیر غلامی را آن شاه جوان بخشد

ای جلوه ربانی زان قطره نیسانی

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

شب دوش که بود اینکه به خلوتگه ما بود

درین خانه نبود آدم بیگانه، خدا بود

خدا بود درین خانه که شد بنده این خاک

اگر شاه زمین بود و اگر ماه سما بود

شه و ماه که باشند که ما بنده امریم

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

دوشم سروش زد در دولتسرای دل

گفتند کیست گفت سروشم گدای دل

آمدنداکه گاه تمنای غیر نیست

بیگاه در مزن که نئی آشنای دل

تا سد ره منتهای مقام تو است و بس

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

امشب بکه مانم من اسرار همی گویم

درد دل سودائی با یار همی گویم

میسوزم ازین سودا بر خویش نمی بندم

این درد که من دارم ناچار همی گویم

خار غم عشقت را گویم بگل سوری

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۶ - جواب

 

سؤالاتیست کز ما ترمدی کرد

حدیث معرفت را سرمدی کرد

پس از یکچند بینائی ز اعراب

جوابی داد چونان تشنه را آب

که عبد و حق بوندی ملکت هم

[...]

۱۷ بیت
صفای اصفهانی