گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
بی چون تو همزبانی من در وطن غریبم
گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
عشقم به خلوت شب با غنچههای وحشیست
من بلبلم حریف زاغ و زغن نباشم
گیرم نگین جم بود اکنون که یاوه کردم
محتاج مهرهبازی با اهرمن نباشم
با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان
من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان
گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار
من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پشیمانی عاشقانه میپردازد. شاعر در این شعر از موضوعاتی چون ناامیدی، عشق، غم و حسرت سخن میگوید. او به گل (معشوق) اشاره میکند و ابراز میکند که در نبود او هیچ چیز برایش معنا ندارد. شاعر به آسیبهایی که از جدایی و دوری پیش میآید اشاره کرده و احساس تنهایی و غریببودن را در وطن خود بیان میکند. او همچنین به وفاداری به عشق و عواقب آن میپردازد و در نهایت تأکید میکند که بدون وجود عشق و محبوبش، هیچ هویتی برای خود نمیبیند.
هوش مصنوعی: وقتی که گلچین میآید و تو ای گل من در باغ نیستی، من هم حتماً نباید در آنجا باشم، زیرا باغبان بودن من به حضور تو بستگی دارد.
هوش مصنوعی: اگر ناچار شوم که سرم را بر دامن گل بگذارم، غم و درد من مانند خارهایی است که به دلم چنگ میزنند، اما اگر در خاک قرار نگیرم و در کفن نباشم، این غم همچنان با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: عهدی که با اشک و حسرت به وجود آمده، خود زلف تو میگوید که من نمیتوانم دل کسی را بشکنم.
هوش مصنوعی: اکنون که وقتی شمعی برای جمعی روشن میشود، من هم تحت تاثیر آن قرار میگیرم و تنها برای این که دیگران به من حسودی نکنند یا احساس بدی نداشته باشند، در این جمع حضور ندارم.
هوش مصنوعی: بدون تو که همزبان من هستی، در دیار غریبهام. اگر این غریبی لازم است، پس بهتر است اصلاً در وطن نباشم.
هوش مصنوعی: عشق من به آرامش شب و زیباییهای طبیعی است و من مانند بلبل، در دل شب قادر نیستم با زاغ و زغن رقابت کنم.
هوش مصنوعی: فرض کن که من خودم نگین جمشید را داشتم، اما حالا که به کارهای اشتباهی مشغول شدهام، دیگر نیازی ندارم که در بازی شوم با نیروی شر.
هوش مصنوعی: با عشق به دنیا آمدم و با عشق از این دنیا میروم. دیگر نمیخواهم بیشتر از این در قفس بدنم گرفتار بمانم.
هوش مصنوعی: بیژن به چاه دیو افتاده و منیژه نیز در حال گریه است. اگر غیرتم تحریک نشود و احساس نکنم، دیگر من تهمتن نیستم.
هوش مصنوعی: یار من غریبه بود و رفت تا به خودی اغیاری؛ من نیز ای پادشاه، جز خودم هیچ کس نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.