نه سوخته الفت دردم نه دوایی
داغم همه ناسور جدایی است جدایی
آسان نبود لاف هواداری فتراک
خون در رگ ما می تپد از بیم رهایی
ما را نشناسد کس و ما کس نشناسیم
فارغ شده ایم از غم چونی و چرایی
آوازه شهرت غرض همت ما نیست
این مرحله را طی نکند حاتم طایی
تا گرد ره گر مروان برق نژاد است
بگذر قدمی از خود اگر همره مایی
هرکس کندم منع دل اما چه توان کرد
داند نسب عشق مرا حسن خدایی
از میکده باجی است به گردن همه کس را
گیرند در این مملکت از ابر هوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد جدایی و حس تنهایی است. شاعر از زخمهای عمیق ناشی از جدایی صحبت میکند و بیان میکند که در این مسیر، نه درمانی وجود دارد و نه امیدی به بهبود. او همچنین به چالشهای عشق و وفاداری اشاره میکند و میگوید که مردم او را نمیشناسند و او نیز کسی را نمیشناسد. در نهایت، شاعر به سختیهای عشق و تبعات آن اشاره میکند که همه را تحت تأثیر قرار میدهد و از فضای مملکت و مشکلات اجتماعی نیز سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نه عشق و محبت باعث سوختن دلم شده، نه دارویی برای التیام داغ دلم پیدا میشود، تنها زخمی بهخاطر جدایی وجود دارد که درد آن همواره با من است.
هوش مصنوعی: هواداری و عشق به کشور و آرمانها کار سادهای نیست. در دل ما دردی وجود دارد که ناشی از ترس از رهایی و آزادی است و مانند خونی در رگهایمان جریان دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس ما را نمیشناسد و ما هم کسی را نمیشناسیم. از نگرانیهای مربوط به چگونگی و چرایی زندگی آزاد شدهایم.
هوش مصنوعی: ما به دنبال شهرت و آوازه نیستیم؛ این راه را کسی نمیتواند بپیماید مگر حاتم طایی.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر مروان (که به عنوان نمادی از شخصیت یا مقام بزرگ مطرح شده) با برقی درخشان رو به رو شوی، قدمی از خودت بردار و اگر همراهی داری، او را نیز با خود ببر.
هوش مصنوعی: هر کس سعی کند که دل من را از عشق باز دارد، اما او نمیداند که چقدر عشق من به محبوبم عمیق و الهی است.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، گناهانی وجود دارد که به گردن همه میافتد و هر کس را میتوان به خاطر آن سرزنش کرد، درست مانند ابرهایی که بر آسمان هستند و نمیتوان از آنها فرار کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.