گنجور

 
اسیر شهرستانی

نه سوخته الفت دردم نه دوایی

داغم همه ناسور جدایی است جدایی

آسان نبود لاف هواداری فتراک

خون در رگ ما می تپد از بیم رهایی

ما را نشناسد کس و ما کس نشناسیم

فارغ شده ایم از غم چونی و چرایی

آوازه شهرت غرض همت ما نیست

این مرحله را طی نکند حاتم طایی

تا گرد ره گر مروان برق نژاد است

بگذر قدمی از خود اگر همره مایی

هرکس کندم منع دل اما چه توان کرد

داند نسب عشق مرا حسن خدایی

از میکده باجی است به گردن همه کس را

گیرند در این مملکت از ابر هوایی

 
 
 
رودکی

دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

آرام و طرب رامده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

ناصرخسرو

ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟

ور باطنت از نور یقین هست منور

بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟

آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس

[...]

منوچهری

ای ترک من امروز نگویی به کجایی

تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی

آنکس که نباید بر ما زودتر آید

تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی

آن روز که من شیفته‌تر باشم برتو

[...]

مسعود سعد سلمان

تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی

رفت از دل من خسته همه کام روایی

هر روز مرا انده هجران چه نمایی

هر روز به من برغم عشقت چه فزایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی

از محنت تو نیست مرا روی رهایی

معذوری اگر یاد همی نایدت از ما

زیرا که نداری خبر از درد جدایی

در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه