گنجور

 
اسیر شهرستانی

هر نقش قدم چشمه خون است در این راه

خضر من سرگشته جنون است در این راه

از دل به طواف سرکوی تو رسیدیم

نقش پی ما داغ درون است در این راه

رخشنده هلال دم شمشیر تو از دور

دیدیم همین جلوه شگون است در این راه

آن تشنه آواره که خوانند سرابش

این قافله را رهنمون است در این راه

نقش پی مجنون نکند راهنمایی

دیوانگی هر که فزون است در این راه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode