بود روزی که پا ز این گل برآرم
دمار از روزگار دل برآرم
فکندم لنگر و کشتی شکستم
چه گوهرها کز این ساحل برآرم
زیک خواب پریشان می توانم
سر از صد عقده مشکل برآرم
تر و خشک جهان را می شناسم
می از مینا حق از باطل برآرم
چو موجم گریه صد جا می داوند
ندانم چون سر از منزل برآرم
شهید سرگرانی گشته ام آه
سر از خواب عدم مشکل برآرم
اسیر از سینه صافی می توانم
هزار آیینه از یک دل برآرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.