گنجور

 
اسیر شهرستانی

نظر گشودم و سر منزل تو را دیدم

به دل گذشتم و سنگین دل تو را دیدم

ز غیرت که ندانم به خون رشک تپم

به هر طرف که شدم بسمل تو را دیدم

سراغ غیر گرفتم دچار شمع شدم

ستاره سوخته محفل تو را دیدم

دل است مزرع غم خوشه شعله دانه شرر

اسیر شکوه مکن حاصل تو را دیدم