گنجور

 
اسیر شهرستانی

لاله داغم ز گلزار جگر جوشیده‌ام

آتشین موجم ز بحر چشم تر جوشیده‌ام

قطره باران نیسانم که در دریای عشق

گاه با طوفان و گاهی با خطر جوشیده‌ام

بر رگ جان خورده‌ام زین کینه‌جویان نیشتر

همچو خون خود به هرکس بیشتر جوشیده‌ام

نخل امیدم ندارد حاصلی جز سوختن

از نهال شعله مانند شرر جوشیده‌ام

کی شناسد این خزف بی‌مایگان قدر اسیر

گوهرم در سینه بحر هنر جوشیده‌ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode