بهارم گلستان در گلستان ضعف
غبارم کاروان در کاروان ضعف
نمی آید ز شرمم در گمان دل
نمی آید ز ضعفم بر زبان ضعف
خریدار تن من بینوا درد
پرستار دل من ناتوان ضعف
توان دید از اشارتهای پنهان
که گردیده است مغز استخوان ضعف
سر و کارم به طوفان اوفتاده است
دل من کشتی است و بادبان ضعف
نفس نا گشته از خاکم غباری
تتق بست از زمین تا آسمان ضعف
غرض گر چشم بیمار تو باشد
بماند جاودان تا جاودان ضعف
قوی تر زور ابروی کماندار
خدنگی می گشاید بر نشان ضعف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.