شراری را نماند جا در آتش
نشیند تا دلم تنها در آتش
نظرگاه دل دیوانه ماست
توان کردن تماشاها در آتش
سر و کار دلم با اشک و آه است
چه گویم یا در آبم یا در آتش
سر هر موی من پروانه ای بود
اگر می سوختم رسوا در آتش
نبود از خویت آتش هم خبردار
که رفتم گرم کردم جا در آتش
زدی یک صبحدم آتش به گلها
شکفت از آه من گلها در آتش
ز آهم می دمد آتش ز دریا
ز اشکم می تپد دریا در آتش
ز مضمون خطش کس با خبر نیست
بود روشن سواد ما در آتش
اسیر از یاد ساقی شعله مانند
گرفتم گردن مینا در آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.