گنجور

 
اسیر شهرستانی

خط آزادی پریشان می نماید در نظر

جان گرفتاری که جانان می نماید در نظر

فرق نتوان کرد زیر تیغ سر از پای من

سینه سامان دل گریبان می نماید در نظر

از خط سبزی چمن پیرای صحرا گشته ایم

گرد من یک دسته ریحان می نماید در نظر

داد حسرت می دهم یاد نگاهت می کنم

بزم عیشم نرگسستان می نماید در نظر

می کشم ساغر ز دلتنگی حلالم باد اسیر

گلشنی دارم که زندان می نماید در نظر