گنجور

 
اسیر شهرستانی

مستم و آن چشم شهلا در نظر

شوخ می رقصد تماشا در نظر

بسته آیین گریه مژگان مرا

قطره خونی است دریا در نظر

امشب از نظاره مستی می کنم

بسته آیین عکس مینا در نظر

مصلحت بین صبح خیزان تو را

سرمه خوابی است دنیا در نظر

مشق باران می کند مژگان من

کاغذ ابری است صحرا در نظر

هیچ بر هیچ است چون خواب خمار

حسن رنگ آمیز دنیا در نظر

جلوه ای سر کرد و می ریزد اسیر

برگ گل از خاک آن پا در نظر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode