ز خوی سرکشی دل در بر امّید میرقصد
که در بزمش دل هر ذره با خورشید میرقصد
شراب بیمحابای عدم کیفیتی دارد
که جام از جوش مستی در کف جمشید میرقصد
چنان اجزای هستی در هوای او به رقص آمد
که صد مطلب روایی با دل نومید میرقصد
بهار میپرست آمد گل هنگامهها رنگین
خروش ابر میخواند هوای بید میرقصد
نبیند چشم بد گویش چه صبح است این چه شام است این
گل خورشید میخندد هلال عید میرقصد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.