گنجور

 
اسیر شهرستانی

در محبت اشک و آه بی محابا را چه شد

دل اگر گم گشت سامان دل ما را چه شد

یکزبانی سینه صافیهای دنیا پیشکش

زود گرمیهای دیر اهل دنیا را چه شد

هستی ما بیشتر از نیستی مجذوب بود

عشق دنیا را چه شد افسوس عقبا را چه شد

کشت ما را آفت یک مور برق خرمن است

دانه ما سبزه ما حاصل ما را چه شد

غم ندارد غنچه های خاطر آشفتگی

اشک رنگین بهار حسرت آرا چه شد

عمرها تعبیر یک خواب پریشان دل است

کس نمی پرسد که آشوب سراپا را چه شد

خاطر از خونگرمی افسرده یاران گداخت

بیکسی ها بیکسی ها بیکسی ها را چه شد

بیوفایی برطرف نامهربانی برطرف

ای دعا محو تأثیر دعاها را چه شد