گنجور

 
اسیر شهرستانی

دیوانه تو بار محبت نمی کشد

آواره تو منت الفت نمی کشد

نی خار خار هستی و نی ذوق نیستی

دارم دلی که منت حسرت نمی کشد

گفتن حکایتی و خموشی روایتی

دردی است درد عشق که طاقت نمی کشد

عاشق که پی نبرد به بیگانگی اسیر

وصلش به کام و کام به فرصت نمی کشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode