گنجور

 
اسیر شهرستانی

ز اشکم غنچه در هرجا گلاب رنگ می‌گیرد

به خود کار شکفتن تا قیامت تنگ می‌گیرد

کسی فیض شهادت پیشتر از من نخواهد یافت

اگر قاتل به جرم عذرخواهی لنگ می‌گیرد

نوای خارج ساز جرس آهنگ می‌گیرد

اگر تیغ زبانش از خموشی زنگ می‌گیرد؟

نمی‌دانم چه حال است این چه حال است این که من دارم

ز مستی شیشه‌ام از خود سراغ سنگ می‌گیرد

 
 
 
صائب تبریزی

ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ می‌گیرد

دلیر آن است کز دشمن سلاح جنگ می‌گیرد

نبندد صورت از یکرنگ دشمن، دوستی هرگز

ز عکس طوطیان آیینه من زنگ می‌گیرد

گرانی می‌کند بر دل مرا حرف سبک‌مغزان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه