گنجور

 
اسیر شهرستانی

زبان ناله پر از شوخی تحریر می گیرد

دعا پنداری امشب دامن تأثیر می گیرد

شبنم آیینه دارد در بغل از صبح سرشاری

فروغ روشنی دارد چو شمعی دیر می گیرد

چه گلها می توان چید از دل دیوانه مستی

که دستی جام و دستی حلقه زنجیر می گیرد

ز عکس آیینه لافی با دل من می تواند زد

اگر مرد است جا در بزم بی تصویر می گیرد

اسیر از گوشه چشم تو با افلاک می گردد

غبار دشت مجنون تو باج از شیر می گیرد