خط رسید آن چشم و آن ابرو همان دل میبرد
زور دارد زور با تیر و کمان دل میبرد
شوخ پیکان کسی در بیضه شد عالم شکار
غنچه از بلبل اگر در آشیان دل میبرد
یک تبسم نشئه عمر دو بالا میدهد
حسن را باشد چو لکنت در زبان دل میبرد
هرگلی در موسم خود خنده شیرین میکند
در زمستان نازهای باغبان دل میبرد
جلوه کردی کار بر صاحبدلان دشوار شد
در چمن تا سایه سرو روان دل میبرد
حسن سرشار اول از آخر نمیداند که چیست
نوبهار این گلستان تا خزان دل میبرد
میتوان دید از تغافلهای پرکار کسی
زهر چشمی تا به خود دارد گمان دل میبرد
گرم میبیند ز حال ما خبردارش کنید
ماه پندارد که مهرش از کتان دل میبرد
سرو رعنا اینچنین باید قد رعنا چنین
از زمین سرکشی تا آسمان دل میبرد
شعله گیرا گل از خاشاک نشناسد اسیر
تا زمین گل گل شد از پیر و جوان دل میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.