اگر ز درد نشانی بود فغان تو را
شکستگی نکند صید استخوان تو را
به راه بیدلی خود چو عکس آینه باش
که از تو شوق کند جستجو نشان تو را
برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری
که دام سبز کند گرد خون چکان تو را
زخویش بگذر و سرگرم جستجویی گرد
که نور دیده نماید یقین گمان تو را
سپند گریه بسوزم چو گرم جلوه شوی
مباد چشم بد آیین گلستان تو را
که داد خنده رنگین و پرگشودن شوخ
بهار زخم دل و بلبل گمان تو را؟
به چشم آینه و آب اعتباری نیست
حیا به دیده کشد گرد آستان تو را
همین بس است که درگلستان وحشت اسیر
شمرده است غنیمت جنون فغان تو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.