گنجور

 
اسیر شهرستانی

نگه در دیده اندام تو دارد

نفس در سینه پیغام تو دارد

دلم در خاک هم صاحب کمال است

به بازو حرزی از نام تو دارد

رسا افتاده مستیهای منصور

مگر کیفیت از جام تو دارد

چه می پرسی چه دارد بینوا دل

دعای صبح تا شام تو دارد

دل من باغ خندیدن ندانست

نمکزاری ز دشنام تو دارد

چه صیادی چه صیادی که هر صید

برای صید خود دام تو دارد

اسیر از هر دو عالم بی نیاز است

به ناکامی همان کام تو دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode