گنجور

 
اسیر شهرستانی

از قدش جلوه باز کام گرفت

هر قدم حیرتی به دام گرفت

زهد مشرب پرست را نازم

در شب روزه رفت و جام گرفت

توبه می درست پیمان نیست

نتوان روزه حرام گرفت

عسس باده بین که ماه صیام

صبح را در لباس شام گرفت

وقت صبح است ساغر نگهی

می بیگانگی قوام گرفت