می کشیدی و نگه سیر چمن یاد گرفت
لب گشودی و صبا حرف زدن یاد گرفت
از دل خون شده ام یاد تو وحشت آموخت
همچو طوطی که در آیینه سخن یاد گرفت
کار توفیق نیفتاد به استادی کس
کی کسی پیشه دیوانه شدن یاد گرفت
باعث زمزمه پیرایی دیوانه مپرس
دید در خواب خوش آن چشم و سخن یاد گرفت
چقدر خنده به فهمیدگی عالم زد
هر که یک حرف ندانسته ز من یاد گرفت
شکوه دل شکنی های تو را بس که اسیر
کرد با خویش ندانسته سخن یاد گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.